چگونه «تراپی» میتواند فرایند «رواندرمانی» را مختل سازد؟

علیه رواندرمانی مصرفی
یا چگونه «تراپی» میتواند فرایند «رواندرمانی» را مختل سازد؟
مهدی میناخانی
(بخش اول)
در سالهای اخیر، نوعی تغییر واژگانی و معنایی در فضای رواندرمانی شکل گرفته است و بهجای اصطلاح جاافتادهٔ «رواندرمانی»، واژهٔ تزئینشدهٔ «تراپی» جایگزین شده است؛ واژهای نامأنوس در سنت فکری و بالینی ما، اما سرشار از ظرفیتهای مصرفی، زیباییشناختی و تمایزطلبانه. واژهٔ «تراپی» صرفاً بدیل مدرنتر یا موجزترِ «رواندرمانی» نیست؛ بلکه گویی مشارکتکنندگان در آن، عضو «خردهفرهنگی» با زبان و مناسکی خاص هستند که بازنمود تعدیلشده و نیمهجانی از فرایند رواندرمانی است.
بدین ترتیب، عنوان «تراپیست» جایگزین «رواندرمانگر» شده است و همراه با آن، توقعی جدید از رواندرمانی شکل گرفته است؛ توقعی که بیش از آنکه به فرایندهای پیچیدهٔ دروننگری، مواجههسازی، و تأویل نظر داشته باشد، معطوف به تجربهای اغلب پاستوریزه و رمانتیک از «درمان» است. بههمین سیاق «تراپیست» نیز صرفاً رواندرمانگر نیست، بلکه کسیست که با سازوکارهای این آیین آشناست: کسی که میداند چگونه نسخهای قابل مصرف از روانشناسی و روانکاوی را به «مخاطب» عرضه کند.
«تراپی» نهتنها معنای رواندرمانی را تغییر داده است، بلکه حدود آن را نیز از نو ترسیم کرده است. در این مرزهای تازه، جایگاه بسیاری از درمانگران پیشین که در سنتهای درمانی رفتاری یا شناختی آموزش دیده بودند، دیگر واجد جایگاه لازم برای بازشناسی در مقام «تراپیست» نیست و لاجرم این متخصصان یا خود را با این تغییرات زبانی و نمادین هماهنگ ساختند یا تن به یک تغییر پارادایم دادند تا در این دستهبندی جا بگیرند.
بخشی از این روند را بایستی در تلاقی رواندرمانی با فرهنگ «خودمراقبتی» دید. در چنین شرایطی، «تراپی» این پتانسیل را دارد که به محصولی بستهبندی شده تبدیل شود که میتواند بخشی از سبد خدماتی شهروندان در کنار کلاس یوگا، مدیتیشن، رژیمهای غذایی، و سفر قرار گیرد. برای همین است که بیش از متخصصان سلامت روان، بلاگرها، پکیجفروشها و بیزنسمنها و بیزنسوومنها به این حوزه علاقمند شدهاند و هر از چندی استارتآپ و پلتفرم جدیدی شروع بهکار میکند که جلسات تراپی میفروشد. آنها با «رواندرمانی» بهسان «تخت پروکروسْتِس» برخورد میکنند و آن را بهزور با استانداردهای تجاری متناسب میسازند. اگر چند جلسه را یکجا رزرو کنید تخفیف خرید عمده دریافت میکنید. در مناسبات، در اعیاد و بلکفرایدیها میتوانید از تخفیفات استثنایی آنها بهرهمند شوید. بهقید قرعه به مراجعانی که در یک بازهٔ خاص وقت «تراپی» رزرو کنند آیفون ۱۶ هدیه میدهند. و اگر از خدمات «تراپیست» ناراضی باشید به شما تعهد میدهند که در سریعترین زمان با یک «تراپیست» جدید جایگزین کنند، چراکه در نهایت «حق همیشه با مشتری است!». درمانگران چنین استارتآپهایی نیز «حقوق» ماهیانه میگیرند، حقوقی که بسته به زمان فعالیتشان دستمزد متفاوتی دارد، کار روزانه یک درصد معین دارد، شبانه درصدی دیگر. حال آنکه هر کدام از این موارد، که در قالب چنین استانداردهای تجاری مذبوحانهای قرار گرفتهاند، واجد معانی ناهشیار، پیچیده و وابسته به تاریخچهٔ فردی هستند که در طول تاریخ رواندرمانی همواره دربارهٔ آنها غور و تأمل شده است.
در سطحی دیگر، این میل، با «اقتصاد برند شخصی» نیز پیوند خورده است. رواندرمانگر امروز، در کنار اتاق درمان، ناگزیر است حضوری فعال در شبکههای اجتماعی داشته باشد، محتوای تولیدیاش بایستی «هواخواه» داشته باشد، و مفاهیمش باید قابل هضم و قابل اشتراکگذاری باشند. اما در بخشی از درمانگران، «برند شخصی» جایگزین خِرَد بالینی شده است که برای محافظت از این «برند» ناگزیر است خواست و فشار اجتماعی را به دانش روانشناختی اولویت دهد. روانکاوی در این میان، به جای آنکه تجربهای غیرقابل پیشبینی، آزاردهنده، و درهمشکن باشد، در مقام چیزی امن، پیشبینیپذیر، و مطلوب مصرف میشود.
با نگاهی تحلیلی، بخشی دیگر از این تغییر عناوین را میتوان بهواسطهٔ «فاصله»ای فهم کرد که چنین عناوینی در تجربهٔ شخصی ایجاد میکنند. تراپی با وجودی که ترجمهٔ «درمان» در زبان انگلیسی است ولی احتمالاً وقتی به گوش شهروند ایرانی میرسد دیگر آن بار روانی «درمان» را در خود ندارد. خاصه واژهٔ «رواندرمانی» که دههها حامل معانی ناخوشایند بوده است. در اصل، «مسائل روانشناختی» که بستر اصلی کار «رواندرمانی» است بهذات ناخوشایند هستند و رواندرمانگر متعهد این ناخوشایندی را بهرسمیت میشناسد و آن را قاعدتاً وارد جلسات خواهد کرد. گریزی از این ناخوشایندی نیست. ولی موضوع این است که دلمشغولی با «تراپی» ممکن است مقتضیات متفاوتی را طلب کند.
طرفه آنکه، مصرفی شدن شدن تراپی در سطوحی با روح رواندرمانی ناسازگار است. رواندرمانی بیش و پیش از هر چیزی جستجویی فردی، ماجراجویانه، در بسیاری اوقات ناخوشایند، آزاردهنده و تنشآور است و چنین فرایندی در دستورالعمل و وعدههای هیچ محصولی نوشته نشده و تبلیغ نمیشود. هیچ اکانت پریمیومی به شما وعدهٔ دسترسی مادامالعمر به «ماتمی» که در مواجهه با انباشت ناکافی از روابط اُبژهایِ درونیشدهٔ کامیابکننده تجربه میکنید نمیدهد. رواندرمانی در معنای حقیقی آن در قالب کمپینهای مارکتینگی جا نمیگیرد. حال آنکه تراپی گویا قرار است نسخهای «تعدیلشده» و «باحال» برای این تجربهٔ درهمشکننده باشد. این شکل از «تراپی» پتانسیل این را دارد که بیش از آنکه درگیر «تحلیل» باشد، دلمشغول «تزئین» شود. میتواند بهجای مواجههسازی، همدلیهای مطبوع؛ بهجای تأویل، نوازشهایی آشکارساز؛ و بهجای جلساتی که چیزی را به خطر میاندازند، گفتوگوهایی حول و حوش «تأیید» به ارمغان آورد. میتواند تراپیستی محتاط بار بیاورد که نگران است مبادا با تأویل، «زخم تازهای» باز کند. میتواند تراپیستی بار آورد که کارگزار «حفظ وضع موجود» است، و به زبان روانکاوانه، میتواند تبدیل به درمانگری شود که «مقاومت» را بهمثابه درمان تعبیر میکند.
بازنمود رسانهای «تراپی» نیز واجد چنین عناصری است. در یکی از آثار متأخر، رواندرمانگر در جایگاه همراهی همدل با یک مجرم قرار میگیرد؛ شکلی از «همدلی منحرفانه» که در نهایت کارکرد سفیدشویی جرم را ایفا میکند. این بازنمایی، اگرچه مخدوش، اما بهنحو آزاردهندهای نزدیک به تجربهای است که در سالهای اخیر از «تراپی» بهمثابه امر فرهنگی ساخته شده است: درمانگر، در مقام مفسر ناهشیار، جای خود را به چهرهای نمایشی و مهربان داده است.
این «تراپیِ تزئینشده»، در عین حال که آن را خوشایندتر و جذابتر کرده، آن را از خصلت بنیادیناش تهی ساخته است: از مواجهه با رنج. و اکنون، ما با وضعیت متناقضی روبهرو هستیم: تمایل به تراپی در جامعه بیشتر شده، اما آنچه «تراپی» نامیده میشود، ضرورتاً «رواندرمانی» نیست. بهزعم من، تراپی با ایجاد تصویر تحریفشدهای از ماهیت درمان، خود به مانعی بر سر راه تحقق رواندرمانی بدل شده است. مراجعانی وارد جلسات میشوند که در جستوجوی «درمان» نیستند، بلکه به دنبال «تراپی» هستند، در همان معنای رمانتیک و توریستیِ آن. اینجاست که رواندرمانی، پیش از آنکه آغاز شود، در معرض چالشی جدی قرار میگیرد.
پاسخها