التیام روانی پس از فقدان بارداری: نقش درمانگران در سوگ نادیده‌گرفته‌شده

فقدان بارداری تجربه‌ای دردناک است، اما بسیاری از افرادی که این مسیر را طی می‌کنند، در سکوت و تنهایی رنج می‌برند. روانشناسان می‌توانند به این افراد کمک کنند تا سوگ خود را پردازش کرده، احساسات دشوارشان را مدیریت کنند و مسیر بهبودی را بپیمایند.

از دست دادن پیش از تولد—از جمله سقط خودبه‌خودی، زایمان جنین مرده، حاملگی خارج‌رحمی، و بارداری‌های ناموفق دیگر—بسیار رایج است. تخمین زده می‌شود که حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد از بارداری‌های شناخته‌شده، به سقط جنین ختم می‌شوند. با این حال، این نوع فقدان‌ها اغلب نادیده گرفته می‌شوند. بسیاری از سقط‌ها در اوایل بارداری رخ می‌دهند، زمانی که زن هنوز بارداری‌اش را با دیگران در میان نگذاشته است. حتی اگر دیگران مطلع باشند، معمولاً عمق این فقدان را درک نمی‌کنند.

دکتر رینا مارکین، روانشناس و دانشیار دانشگاه ویلانوا که در حوزه سقط جنین و سلامت روانی مادران تخصص دارد، می‌گوید:
«این تجربه اغلب بسیار عمیق است، اما جامعه واقعاً آن را نمی‌بیند، چون معمولاً یک موضوع تابو محسوب می‌شود.»

مارکین توضیح می‌دهد که زنان پس از سقط جنین، اغلب دچار اندوه روانی شدید، احساس ناامیدی، شرم و ناتوانی می‌شوند. او به یاد می‌آورد که یکی از مراجعانش گفته بود:
«احساس می‌کردم مثل یک کندوی زنبور راه می‌روم—همه چیز نیشم می‌زد.»
و مراجعه‌کننده‌ی دیگری گفته بود:
«احساس می‌کردم یک لایه از پوستم کنده شده و بدون هیچ محافظی راه می‌روم.»

به‌منظور فراهم‌کردن حمایت روانشناختی مؤثرتر برای این دسته از مراجعان، مارکین به عنوان ویراستار مهمان، بخشی ویژه در مجله روان‌درمانی درباره‌ی درمان روان‌درمانی در زمینه‌ی سقط بارداری گردآوری کرد. در این ویژه‌نامه، مجموعه‌ای از متخصصان برجسته در این حوزه مقالاتی منتشر کردند (جلد ۵۴، شماره ۴، ۲۰۱۷).

این مقاله‌ها مجموعه‌ای از توصیه‌ها برای درمان‌گران ارائه می‌کنند، از جمله راه‌هایی برای کمک به مراجعان در مسیر سوگ، درک واکنش‌های پیچیده روانی نسبت به سقط بارداری، و توجه به بافت فرهنگی و اجتماعی که مراجع در آن زندگی می‌کند. آن‌ها همچنین به پیچیدگی‌هایی مانند سقط‌های مکرر، ناباروری، و تأثیر بر روابط زوجین می‌پردازند.

مارکین می‌گوید:
«مراجعان اغلب با مجموعه‌ای از احساسات متناقض روبه‌رو هستند—غم، خشم، احساس گناه، و حتی بی‌حسی.»
او اضافه می‌کند که درمانگر باید فضایی امن و بدون قضاوت ایجاد کند تا مراجع بتواند آزادانه احساساتش را کاوش کند.

این موضوع همچنین می‌تواند تأثیرات قابل‌توجهی بر رابطه‌ی زوجین داشته باشد. برخی زوج‌ها پس از این تجربه، به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شوند، در حالی که برخی دیگر دچار فاصله، سوءتفاهم یا اختلاف می‌شوند.

دکتر جسیکا زوکر، روانشناس بالینی در لس‌آنجلس و بنیان‌گذار کمپین اینترنتی #IHadaMiscarriage (من سقط داشتم)، می‌گوید:
«جامعه غالباً فقط تجربه‌ی جسمی فقدان را می‌بیند و از اثرات عاطفی و روانی آن غافل می‌شود. این اتفاق نه‌تنها بر زنان، بلکه بر همسرانشان و تمام واحد خانواده تأثیر می‌گذارد.»

سوکر خود سقط جنین را تجربه کرده و می‌گوید که بسیاری از بیمارانش می‌خواهند درباره‌ی این تجربه حرف بزنند، ولی احساس می‌کنند کسی مایل به شنیدن آن نیست. او تأکید می‌کند که درمانگر باید بتواند فضا را برای گفت‌وگو درباره‌ی سوگ، بدون عجله در «حل‌کردن» مشکل یا دادن راهکار، باز بگذارد.

او می‌گوید:
«به جای تمرکز بر عبور سریع از سوگ، بهتر است درمانگر به مراجع اجازه دهد که با هر احساسی که دارد—از جمله خشم یا سردرگمی یا حس گناه—کنار بیاید.‌»

یکی دیگر از چالش‌های مهم، احساس گناهی است که بسیاری از زنان تجربه می‌کنند. ممکن است آن‌ها خود را مقصر سقط جنین بدانند—حتی زمانی که شواهد علمی نشان می‌دهد بیشتر سقط‌ها به دلیل عوامل خارج از کنترل فرد رخ می‌دهند. احساس شرم یا باورهای نادرست فرهنگی می‌تواند این حس گناه را تشدید کند.

مارکین اشاره می‌کند که درمانگران باید به چنین باورهایی حساس باشند و به‌جای تصحیح مستقیم، سعی کنند با همدلی و کنجکاوی با آن‌ها روبه‌رو شوند.
«برای مثال ممکن است بپرسید: این فکر که ممکن است تقصیر شما باشد، از کجا آمده؟ چه کسی این باور را در شما ایجاد کرده؟»

او همچنین توصیه می‌کند که درمانگران برای بررسی باورهای فرهنگی یا مذهبی پیرامون بارداری و مادر بودن، فضای باز و بدون قضاوت فراهم کنند. این باورها می‌توانند بر شیوه‌ی پردازش سوگ و شکل‌گیری هویت پس از فقدان تأثیرگذار باشند.

علاوه بر تجربه‌ی سقط، بسیاری از زنان در مسیر بارداری با ناباروری، درمان‌های کمک‌باروری یا شکست‌های مکرر مواجه می‌شوند. مارکین می‌گوید:
«همه‌ی این‌ها ممکن است سوگ‌های تودرتو ایجاد کند—نه‌فقط برای یک نوزاد خاص، بلکه برای رؤیای مادری، یا نوع خاصی از مسیر زندگی.»

در چنین مواردی، درمان‌گر باید بتواند این لایه‌های مختلف فقدان را شناسایی کرده و به مراجع کمک کند آن‌ها را پردازش کند، حتی اگر سوگ برای چیزی باشد که هرگز وجود نداشته—مانند بارداری که هرگز اتفاق نیفتاد.

این نوع سوگ که گاه به آن «سوگ مبهم» یا «سوگ نامرئی» گفته می‌شود، به‌خصوص چالش‌برانگیز است. زیرا جامعه معمولاً آن را نمی‌شناسد یا به رسمیت نمی‌شناسد. هیچ مراسم تدفین یا عزاداری رسمی‌ای برای «نوزادی که وجود نداشت» برگزار نمی‌شود و اطرافیان اغلب متوجه عمق درد روانی فرد نمی‌شوند.

زوکر می‌گوید:
«برای بسیاری از زنان، لحظه‌ای که نتیجه‌ی مثبت بارداری را می‌بینند، بلافاصله رؤیاها و برنامه‌هایی درباره‌ی آینده در ذهن‌شان شکل می‌گیرد. از دست دادن این رؤیاها هم به‌اندازه‌ی از دست دادن نوزاد واقعی، دردناک است.»

درمانگران می‌توانند با تأیید این سوگ، آن را واقعی و مشروع جلوه دهند. حتی می‌توانند پیشنهاد کنند مراجع به روش‌هایی برای یادبود یا بزرگداشت تجربه‌اش فکر کند—مثلاً نوشتن نامه‌ای به نوزادی که هرگز به دنیا نیامد، یا خلق یک نماد شخصی مثل نقاشی، شمع یا باغچه‌ی یادبود.

درمانگران همچنین باید مراقب «سوگ تکراری» باشند. برای برخی، هر چرخه‌ی قاعدگی که پس از سقط می‌آید، یک یادآوری دردناک است. برای دیگران، سالگرد تاریخ تولد برنامه‌ریزی‌شده‌ی نوزاد می‌تواند سوگ را دوباره زنده کند.

مارکین تأکید می‌کند:
«مراجعی داشتم که می‌گفت: همه فکر می‌کنند من باید فراموش کرده باشم، ولی من هنوز هر ماه آن را احساس می‌کنم. کار ما این است که به آن‌ها اجازه دهیم این احساس را بیان کنند، بدون این‌که به آن انگِ غیرعادی بودن بزنیم.»

بسیاری از مراجعان همزمان با سوگ، با اضطراب هم دست‌وپنجه نرم می‌کنند—به‌ویژه اگر تصمیم به تلاش مجدد برای بارداری بگیرند. اضطراب درباره‌ی این‌که آیا دوباره سقط خواهد شد؟ آیا بدن‌شان «قادر» به بارداری هست؟ و آیا دل‌سوزی دیگران تکرار خواهد شد؟

در این شرایط، درمانگران می‌توانند به مراجع کمک کنند تا اضطراب‌های خود را شناسایی و تنظیم کنند. رویکردهایی مانند درمان شناختی-رفتاری (CBT) می‌توانند برای بررسی افکار خودآیند منفی مؤثر باشند. همچنین می‌توان از تکنیک‌هایی مانند ذهن‌آگاهی یا تصویرسازی استفاده کرد تا فرد بتواند لحظه‌ی حال را تجربه کند و بر آینده‌ی مبهم تمرکز نکند.

درمانگران همچنین باید آگاه باشند که افراد ممکن است به دلایل مختلف، در بیان یا حتی درک احساسات‌شان دچار مشکل باشند. برخی ممکن است احساس خشم یا شرم کنند. برخی دیگر ممکن است ندانند دقیقاً چه چیزی را احساس می‌کنند—یا فکر کنند که نباید این‌قدر ناراحت باشند.

زوکر می‌گوید:
«بسیاری از مراجعان در ابتدا با این فکر می‌آیند که مشکلی ندارند، اما در جریان درمان متوجه می‌شوند که از دست دادن‌شان تأثیر زیادی بر آن‌ها گذاشته است. وظیفه‌ی ما این است که فضایی امن فراهم کنیم تا آن احساسات پنهان شده، کم‌کم آشکار شوند.»

در این مسیر، درمانگر باید فعالانه به دنبال نشانه‌های ناراحتی و الگوهای سوگواری در فرد بگردد، حتی اگر مراجعه‌کننده در ابتدا آن را انکار کند یا نادیده بگیرد.

همچنین مهم است که درمانگر بداند فقدان بارداری می‌تواند روابط را تحت تأثیر قرار دهد. زوج‌ها ممکن است واکنش‌های متفاوتی به این تجربه داشته باشند و در ابراز احساسات‌شان با هم هم‌سو نباشند. یکی ممکن است بخواهد زیاد درباره‌ی آن حرف بزند، در حالی‌که دیگری ترجیح دهد ساکت بماند یا به جلو حرکت کند. این اختلاف سبک می‌تواند به تنش یا سوءتفاهم منجر شود.

مارکین می‌گوید:
«باید به مراجعان کمک کنیم تا سبک سوگواری خود و شریک‌شان را بشناسند و به آن احترام بگذارند، حتی اگر متفاوت باشد. گاهی لازم است جلسات زوج‌درمانی هم برگزار کنیم تا این ارتباط‌ها بازسازی شوند.»

در برخی موارد، افراد ممکن است درگیر احساس گناه شدید شوند—احساس کنند که سقط به‌خاطر کاری بوده که انجام داده‌اند یا نکرده‌اند. این باورها ممکن است غیرمنطقی یا نادرست باشند، اما بسیار واقعی و قدرتمند تجربه می‌شوند.

در این شرایط، درمانگر باید همدلانه و بدون قضاوت با این احساسات برخورد کند، در عین حال که با دقت بررسی می‌کند این افکار از کجا می‌آیند و چطور می‌توان آن‌ها را به چالش کشید یا بازسازی کرد. این کار به‌ویژه در میان زنانی از فرهنگ‌هایی که سقط را به گناه یا نقص شخصی نسبت می‌دهند، اهمیت بیشتری دارد.

برای بسیاری از افراد، فقدان بارداری همچنین باعث ایجاد نوعی بحران هویتی می‌شود—به‌ویژه اگر سال‌ها منتظر بارداری بوده‌اند یا از نظر ذهنی و عاطفی خود را برای نقش والد آماده کرده بودند.

زوکر توضیح می‌دهد:
«برای بسیاری از والدینی که تجربه‌ی ناباروری یا سقط دارند، سوگ فقط درباره‌ی از دست دادن نوزاد نیست، بلکه درباره‌ی از دست دادن آینده‌ای‌ست که برای خود تصور کرده بودند. آن‌ها پدر یا مادری بودند که کودک‌شان را در ذهن و قلب خود پرورانده بودند. از دست دادن این کودک، از دست دادن بخشی از هویت‌شان است.»

برای کمک به این افراد، درمانگران می‌توانند آن‌ها را به بازنگری در نقش‌های هویتی‌شان دعوت کنند، به‌گونه‌ای که این تجربه‌ی فقدان درون آن بگنجد، بدون آن‌که کل وجودشان را تعریف کند. در برخی موارد، فعالیت‌هایی نظیر نوشتن نامه به جنین از‌دست‌رفته، ایجاد یادبود، یا صحبت درباره‌ی امیدها و آرزوهای آینده می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا این فقدان را در زندگی‌شان ادغام کنند.

از طرف دیگر، برخی افراد ممکن است از فشار اجتماعی برای «حرکت به جلو» رنج ببرند. دوستان، خانواده یا حتی کادر درمان ممکن است ناآگاهانه حرف‌هایی بزنند مثل: «هنوز جوانی، باز هم می‌تونی باردار شی» یا «خدا رو شکر که خیلی زود از دست رفت». هرچند این جملات ممکن است از سر دلسوزی گفته شوند، اما اغلب باعث می‌شوند فرد داغ‌دیده احساس کند دردش بی‌اهمیت یا نادیده گرفته شده است.

در این شرایط، درمانگر باید به مراجع کمک کند تا بتواند مرزهای عاطفی سالمی با دیگران برقرار کند، احساساتش را معتبر بداند و بداند که روند سوگ برای هر فرد منحصر به‌فرد است و زمان خاص خودش را می‌طلبد.

مارکین تأکید می‌کند که یک بخش مهم از درمان، عادی‌سازی واکنش‌های عاطفی و اجازه‌ دادن به فرد برای سوگواری به شیوه‌ی خودش است، بدون آن‌که تحت فشار باشد که «مثل بقیه» رفتار کند یا زودتر به زندگی عادی بازگردد.

شناختن نشانه‌های هشداردهنده

اگرچه اکثر افرادی که تجربه‌ی فقدان بارداری دارند، به مرور زمان سازگار می‌شوند، برخی ممکن است علائم مشکلات روانی شدیدتری را نشان دهند. از جمله این علائم می‌توان به افسردگی مداوم، اضطراب شدید، اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)، یا اندیشه‌های خودکشی اشاره کرد.

درمانگران باید نسبت به این علائم هوشیار باشند و اگر نشانه‌هایی از اختلال روانی شدید یا مزمن مشاهده کردند، ارزیابی دقیق‌تری انجام دهند و در صورت نیاز، مراجع را به متخصصان دیگر ارجاع دهند یا درمان تخصصی‌تری را پیشنهاد کنند.

زوکر می‌گوید:
«یک علامت هشداردهنده می‌تواند ناتوانی در انجام عملکردهای روزمره باشد—مثلاً فردی که دیگر نمی‌تواند سر کار برود، از روابط اجتماعی کناره‌گیری کرده یا حتی مراقبت از خودش را کنار گذاشته است. در چنین مواردی، مداخله‌ی روان‌درمانی ساختاریافته یا درمان دارویی ممکن است لازم باشد.»

آماده بودن برای صحبت درباره‌ی فقدان بارداری

از آن‌جا که سوگ فقدان بارداری اغلب دیده نمی‌شود یا به رسمیت شناخته نمی‌شود، بسیاری از افراد نمی‌دانند چگونه باید درباره‌اش صحبت کنند—و بسیاری از درمانگران نیز چنین آموزشی ندیده‌اند.

زوکر می‌گوید آموزش در این حوزه حیاتی است:
«دانشجویان روانشناسی باید بیاموزند که از زبان دقیق و حساس استفاده کنند و به‌صورت فعالانه به تجربه‌ی سوگ گوش دهند، بدون آن‌که قضاوت کنند یا سعی کنند سریع راه‌حلی ارائه دهند.»

درمانگرانی که می‌خواهند در این حوزه مهارت پیدا کنند، می‌توانند با مطالعه‌ی منابع علمی، شرکت در دوره‌های آموزشی مرتبط با سوگ، تروما و بهداشت باروری، و همچنین با تمرین گوش دادن فعال و همدلانه به تجربیات مراجعان‌شان، خود را آماده کنند.

مارکین می‌گوید که آموزش دیدن درباره‌ی تنوع در واکنش‌های سوگ و درک عوامل فرهنگی، اجتماعی و جنسیتی نیز ضروری است، چرا که تجربه‌ی فقدان بارداری برای هر فردی متفاوت است و ممکن است با احساس شرم، گناه یا حتی تردید درباره‌ی ارزشمندی خود همراه باشد.

او می‌گوید:
«درمانگران باید بدانند که برای بسیاری از مراجعان، فقدان بارداری یک فقدان واقعی، عمیق و تأثیرگذار است—حتی اگر اطرافیان آن را نبینند. شنیدن و تأیید این تجربه، می‌تواند نقطه‌ی آغاز درمان باشد.»

 

 

 

مقالات مرتبط

میزوفونیا: درک و راه های درمان اختلال صدا بیزاری  

میزوفونیا یک اختلال پیچیده و کمتر درک‌شده است که می‌تواند بر زندگی روزمره فرد تأثیر بگذارد. با این حال، با استفاده از استراتژی‌های مناسب، امکان تشخیص و مدیریت این وضعیت وجود دارد. با درک محرک‌ها، علائم و درمان‌های موجود، افراد مبتلا به میزوفونیا می‌توانند کنترل زندگی خود را به دست گیرند و در دنیای صدا آرامش پیدا کنند.

پاسخ‌ها