اضطراب ناشی از هوش مصنوعی واقعی است

برای سال‌ها، پیش‌رفتن بدون مکث یک مزیت حرفه‌ای محسوب می‌شد. عبور از احساسات، نادیده‌گرفتن خستگی و ادامه‌دادن با سرعت بالا، به موفقیت شغلی، ارتقا و دستاوردهای قابل‌سنجش منجر می‌شد. اما اکنون تغییری آرام و عمیق در حال رخ‌دادن است؛ تغییری که بسیاری آن را حس می‌کنند، بی‌آنکه بتوانند دقیقاً نامش را بگذارند. ترسی پنهان از سکوت، مکث و گوش‌دادن.

برای بسیاری از افراد پرتلاش، ادامه‌دادن همیشه ساده‌تر از نشستن با آن چیزی بوده که ممکن است احساس شود یا شنیده شود. همان الگوی ذهنی که زمانی عامل موفقیت بود، اکنون با سرعتی فراتر از توان سیستم عصبی اجرا می‌شود. بااین‌حال، افراد همچنان فشار را افزایش می‌دهند: مدارک بیشتر، ابزارهای بهره‌وری بیشتر و بهینه‌سازی مداوم. درحالی‌که هوش مصنوعی دقیقاً همان کارهایی را که زمانی مزیت انسانی محسوب می‌شدند، سریع‌تر و ارزان‌تر انجام می‌دهد.

ریشه اضطراب ناشی از هوش مصنوعی دقیقاً در همین‌جاست.

بسیاری از افراد موفق، در طول زمان هرآنچه «نرم» تلقی می‌شد را فشرده کردند؛ مهارت‌هایی مانند حضور، احساس و رابطه، چون در شاخص‌های کمی و خروجی‌های فوری دیده نمی‌شدند. دامنهٔ هیجانی به‌عنوان ناکارآمدی کنار گذاشته شد، سکون به‌مثابه توقف تفسیر شد و آسیب‌پذیری نشانهٔ ضعف تلقی گردید. این فشرده‌سازی در محیط‌هایی که سرعت و قطعیت را پاداش می‌دادند، سازگارانه بود.

اما شرایط تغییر کرده است. امروز، سرعت و قطعیت دقیقاً همان حوزه‌ای است که هوش مصنوعی در آن برتری دارد. در نتیجه، ظرفیت‌هایی که پیش‌تر نادیده گرفته شدند، اکنون تنها عامل واقعی تمایز هستند. همان‌طور که زک کَس اشاره می‌کند، مهارت‌های انسانی خندقی هستند که هوش مصنوعی قادر به ساختن آن نیست؛ مهارت‌هایی مانند اعتماد، همدلی، انعطاف‌پذیری، شجاعت و خرد.

از منظر علوم اعصاب نیز این موضوع روشن است. خلاقیت در وضعیت برانگیختگی مزمن و کورتیزول بالا در دسترس نیست. همدلی در شرایط نابسامی سیستم عصبی شکل نمی‌گیرد. و رهبری مؤثر، بدون تنظیم‌بودن سیستم عصبی رهبر، امکان‌پذیر نیست. پژوهش‌های مجمع جهانی اقتصاد نیز نشان می‌دهد مهارت‌های درحال‌رشد آینده، بیش از آنکه فنی باشند، ماهیتی انسانی و تنظیمی دارند. سواد هوش مصنوعی دیگر مزیت رقابتی نیست؛ بلکه پیش‌فرض است.

چالش اصلی برای افراد پرتلاش از این‌جا آغاز می‌شود. رشدهایی که اکنون بیش از همه به آن‌ها نیاز دارند،مانند اعتمادسازی، حضور اصیل و توان تحمل ابهام،مستلزم تجربهٔ ناراحتی هستند؛ همان چیزی که سال‌ها از آن اجتناب شده است. احساس‌کردن بدون داشتن پاسخ فوری.

اگر عصر دانش، پردازش سریع اطلاعات را پاداش می‌داد، عصر پیش‌رو یکپارچه‌سازی اطلاعات را ارزشمند می‌داند. تصمیم‌گیری در این فضا نیازمند ظرفیتی است که بتواند پیچیدگی را بدون ساده‌سازی کاذب نگه دارد. این مسیر به معنای انسان‌تر شدن است، نه کمتر انسانی عمل‌کردن.

پژوهش‌ها به‌وضوح نشان می‌دهند اعتماد، محرک اصلی عملکرد است. کارکنانی که به رهبران خود اعتماد دارند، خلاق‌تر، متعهدتر و پایدارترند. این اعتماد از چارچوب‌ها و تکنیک‌ها به‌تنهایی ایجاد نمی‌شود، بلکه از حضور واقعی، توان نشستن با پیچیدگی و ظرفیت درونی برای نگه‌داشتن فضای روانی دیگران شکل می‌گیرد.

این تغییر، بیش از آنکه فنی باشد، درونی است. تمرین آن ساده اما ناراحت‌کننده است: حضور به‌جای شتاب، سکون به‌جای اجبار به پاسخ، گوش‌دادن به‌جای حل‌کردن و توجه‌کردن به‌جای بی‌حس‌سازی. این انتخاب‌ها برخلاف عادت‌اند، اما دقیقاً به همین دلیل اثرگذارند.

هوش مصنوعی الزاماً ما را منسوخ نمی‌کند؛ بلکه ما را وادار می‌کند دوباره به یاد بیاوریم چه چیزی ما را ارزشمند می‌کند. رهبران آینده کسانی نیستند که بیشترین اطلاعات را پردازش می‌کنند، بلکه آن‌هایی هستند که می‌توانند در دل عدم‌قطعیت، امنیت روانی ایجاد کنند و تصمیم‌هایی بگیرند که پیچیدگی انسانی را در نظر بگیرد.

این ظرفیت مهارتی نیست که اضافه شود؛ چیزی است که باید دوباره بازیابی شود. آینده متعلق به کسانی است که جرئت می‌کنند به‌جای صرفاً اجراکردن، احساس کنند؛ به‌جای بهینه‌سازی، یکپارچه کنند؛ و به‌جای شتاب، حاضر باشند.

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها