چرا گذشته را تکرار می کنیم؟ قسمت اول

فروید (1920/1961) تمایل افراد به تکرار اجباری موقعیت ها و احساسات دردناکِ گذشته خود را توصیف کرد که  آن را “اجبار به تکرار[1]” نامید. او این پدیده را هم در فرایند انتقال هنگام انجام کار روانکاوی و هم در زندگی روزمره بیماران مشاهده کرد. او نوشت که بیمار “مجبور است مطالب سرکوب شده را به عنوان یک تجربه معاصر تکرار کند به جای … به یاد آوردن آن به عنوان چیزی متعلق به گذشته”.    بنابراین، هم در ادراک و هم در رفتار، بیماران ناگزیر هستند که گذشته را مرور کنند. وی همچنین به این نکته اشاره می کند که ” به نظر می رسید که «تکرار دائمی همان چیز» اصل لذت را نادیده می گیرد.  بعد از فروید نیز، دیگر روانشناسان نیز  مشاهدات اولیه او  را تایید کردند که اجباری برای تکرار تجربیات دردناک و آسیب زا و بازآفرینی مسائل و روابط درونی از گذشته وجود دارد.

برخی دیگر اشاره کرده اند که اجبار تکرار آنقدر گسترده است که صرف نظر از جهت گیری نظری، هر نظریه عملکرد ذهنی باید چیزی در مورد ساختار، هدف و علت شناسی تکرار  به اجبار بیان کند. وجود این الگو که مردم اغلب در راه هایی گیر می افتند که باعث پریشانی و رنج می شود و به نظر می رسد که “نیاز مکرر و مکرر برای چسبیدن به رفتارها، تعاملات، و حالات احساسی” وجود دارد، به خوبی شناخته شده است اما همچنان درک کاملی از سبب شناسی این الگو ها  وجود ندارد.  هرمان (1992) نوشت که در مورد اجبار تکرار چیز عجیبی وجود دارد: حتی زمانی که تکرار آگاهانه انتخاب شده باشد، احساس غیرارادی دارد. علاوه بر این، اگرچه این نظریه مطرح شده است که هدف از اجبار تکرار، تسلط بر یک ضربه است، اما اشاره شده است که تسلط به ندرت حاصل می شود. درک اجبار تکرار و بازنمایی وقایع گذشته در زمان حال همچنان یک چالش بزرگ است.

هوروویتز[2] (1976) می نویسد:  که یک رویداد استرس زا می تواند به طرق مختلف در تلاش برای پردازش مجدد آن تکرار شود. به دلیل نیاز به یکپارچگی رویداد آسیب زا و دیدگاه درونی فرد نسبت به آن، که هوروویتز آن را “گرایش کامل[3]” نامید، رویداد آسیب زا تکرار می شود تا امکان تجدید نظر در هر دو را فراهم شود. تکرار غیرارادی ممکن است شامل افکار، فلاش بک ها، تصاویر، احساسات یا بازآفرینی های رفتاریِ خود تجربه باشد. همچنین جانت (1919/1925) نیاز به تکرار مکرر تجربه آسیب زا را به عنوان راهی برای تسلط بر آن مورد بحث قرار داد. راسل (1990) این نظریه را مطرح کرد که چیز های ی دردناک تکرار می‌شود، به‌ویژه یک احساس، تا فرصتی برای فرد فراهم شود تا «احساس کند که چه کاری باید انجام دهد» تا از تروما بهبود یابد. با این حال، همانطور که قبلا ذکر شد، تسلط  و بهبود به ندرت به دست می آید.  برخی دیگر فرض کرده اند که یک رویداد آسیب زا ممکن است در رفتار یا از طریق حرکات فیزیکی به عنوان راهی برای برقراری ارتباط در مورد آن رویداد آسیب زا تکرار شود، زیرا نمی توان آن را با کلمات بیان کرد. چو (1991) گزارش داد که عواطف، رفتارها، احساسات جسمانی و تجارب آسیب زا سرکوب شده یا جدا شده[4] می توانند در زمان حال تکرار شوند. اگرچه او ذکر می کند که تکرار یک آسیب گذشته ممکن است هدف تسلط را داشته باشد، اما این نظریه را مطرح کرد که تکرار ممکن است به دلیل یک ضرورت تقریباً بیولوژیکی خود به خود رخ دهد. در نهایت، پیشنهاد شده است که تکرار  این رفتارها ممکن است به دلیل عملکرد آن ها در کاهش اضطراب مرتبط با ترس های اولیه از رها شدن و/یا غوطه ور شدن[5] را باشد .

در نتیجه، برای درک کامل اجبار تکرار باید بتوان مشخص کرد چه چیزی تکرار می‌شود، چه چیزی باعث تکرار می‌شود و چرا به ندرت تسلط حاصل می‌شود.

یک راه مفید برای درک اجبار به تکرار این است که آن را متشکل از دو جز مجزا  در نظر گرفت. یکی از مؤلفه‌ها، تجربه مجددِ آن دسته از احساسات، باورها و پدیده‌های حسی یکپارچه نشده در گذشته ، در زمان حال است. مؤلفه دیگر  تکرار اجباری مکانیسم های  دفاعی است که برای دور نگه داشتن  و مراقبت از فرد درمقابل وحشت و تروما، طراحی شدند.

بازماندگان تروما اغلب اوقات گذشته را در زمان حال مرور می کنند که در افراطی ترین حالت خود، در فلاش بک ها و پدیده های حسی پس از تروما مشاهده می شود.  ضمنا، هوشیاری و برانگیختگی بیش از حد بازماندگان تروما، تظاهرات ظریف‌تری از تجربه مجدد احساسات ناشی از گذشته است. بازماندگان تروما تمایل دارند بلافاصله از محرک به پاسخ حرکت کنند. یک محرک در زمان حال که یادآور ترومای گذشته است، می تواند به گونه ای درک شود و به آن واکنش نشان داده شود که گویی تروما دوباره در زمان حال  رخ داده است. حتی محرکهای روزمره زندگی که آسیب زننده و مرتبط به ترومای پیشین فرد نیستند، می توانند به اشتباه تفسیر شده و باعث زنده شدن و مرور  مداوم رویدادهای گذشته شوند.حتی در میان افرادی که تحت آسیب شدید قرار نگرفته اند، باورها و احساسات گذشته می توانند در زمان حال دوباره تجربه شوند.

تا زمانی که گذشته حل نشده باشد، مردم واقعیت حال را از دریچه گذشته درک و تفسیر می کنند و تجربیات گذشته را دوباره تجربه می کنند. افراد به جای اینکه گذشته را به یاد بیاورند، روی آن کار کنند و سپس بتوانند به محرک های فعلی بدون تاثیر تجربیات گذشته، پاسخ دهند، تاریخ قبلی خود را به شیوه ای اجباری تکرار کرده و دوباره زندگی می کنند (فروید، 1914/1963)

 

[1] compulsion to repeat

[2] Horowitz

[3] completion tendency

[4] dissociated

[5] Engulfment : اصطلاح آر. دی. لنگ Laing (1927-1989)) برای نوعی از اضطراب که افراد نا ایمن، کسانی که رابطه با دیگران را تهدیدی برای هویت خود می شمارند، احساس می شود.

 

مقالات مرتبط

پاسخ‌ها