چرا وقتی مضطربیم زمان سریع تر می گذرد؟

آیا تا به حال احساس کرده‌اید که ماه‌ها یا سال‌ها به هم مخلوط شده‌اند، انگار زمان سریع‌تر از آنچه که می‌توانید نگه دارید، در حال گذر است؟

رابطه ما با زمان تنها بازتابی از برنامه‌های شلوغ یا تولیدبخشی نیست. بلکه ارتباط عمیقی با زندگی عاطفی، سیستم عصبی و تجربیات استرس و ترومای ما دارد. در گفتگوهای روزمره، معمولاً از بزرگسالان می‌شنویم که می‌گویند زمان به نظر سریع‌تر می‌گذرد. این احساس به‌ویژه در دوران استرس مزمن یا زمانی که با مشکلات سلامت و رفاه مواجهیم، شایع است.سرعت سریع زندگی مدرن این احساس را تقویت می‌کند و بسیاری از ما را در یک دویدن بی‌پایان گرفتار می‌کند. اما زیر سطح این احساس جمعی اضطرار، به بحران روانشناختی عمیق‌تری اشاره دارد: از دست دادن ارتباط با لحظه حال و خودمان.

چرا زمان در شرایط استرس و ترومای روانی سریع‌تر می‌گذرد؟  

تصور ما از زمان ثابت نیست. زمان بسته به آنچه در درون ما و اطراف ما در حال اتفاق افتادن است، تغییر می‌کند. سیستم عصبی نقش اساسی در تجربه زمان ایفا می‌کند. وقتی آرام و تنظیم‌شده هستیم، زمان کندتر و فضای بیشتری احساس می‌شود. اما وقتی تحت استرس مزمن یا ترومای حل‌نشده هستیم، زمان تسریع می‌شود.

حالات بقا مانند هشیاری بیش از حد یا اضطراب، بدن را در حالت هشدار بالا نگه می‌دارند و توجه ما را از لحظه حال منحرف می‌کنند. در این حالات، ذهن به طور مداوم در جستجوی تهدیدات یا مدیریت بحران‌هاست. لحظات به سرعت از بین می‌روند چرا که ما واقعاً در آن‌ها حضور نداریم. این حالت شتاب‌زده آن‌قدر آشنا می‌شود که به نظر می‌رسد تنها راه برای حرکت از طریق زندگی است.

ترومای روانی همچنین تصورات ما از زمان را تحریف می‌کند. شکاف‌های حافظه، جدایی ذهنی، یا تکه‌تکه شدن تجربیات تروماتیک باعث می‌شود که درک یک روایت مداوم از گذر زمان دشوار شود. بدون داشتن یک روایت درونی پیوسته، بخش‌های وسیعی از زندگی می‌توانند به صورت یک تکه مبهم به نظر برسند.

کمبود زمان (Time Scarcity)

فرهنگ مدرن این نارضایتی را تقویت می‌کند. در چرخه بی‌پایان مشغولیت، زمان اغلب به عنوان چیزی که باید در برابر آن مبارزه کرد، در نظر گرفته می‌شود—دشمن همیشه در حال دویدن.

زنان، به ویژه، گزارش می‌دهند که درگیر چیزی به نام “سندرم زن شتابان” هستند. این اصطلاح که توسط دکتر لیبی ویور معرفی شده است، به وضعیتی مزمن اشاره دارد که در آن فرد به دلیل این باور که همیشه زمان کافی وجود ندارد، گرفتار عملکرد بی‌پایان و فشار مداوم می‌شود. این حالت نه تنها علائم داشتن کارهای زیاد نیست، بلکه بازتاب جراحات عمیق‌تری در مورد ارزش خود، احساس ناتوانی یا دیده نشدن است.

چگونه زمان را بازپس بگیریم؟  

شفای رابطه شما با زمان با شناخت این‌که زمان چیزی نیست که خارج از شما باشد، بلکه احساسی است که در درون شما تجربه می‌شود، آغاز می‌شود. نحوه تجربه زمان، بازتابی از وضعیت سیستم عصبی شماست.

خروج از حالت بقا نیازمند آهسته‌تر شدن در روش‌های کوچک و عمدی است. این ممکن است به معنای ایجاد زمان‌های بدون ساختار هر هفته باشد، حتی اگر فقط شش ساعت باشد. این زمان می‌تواند برای پرورش خلاقیت و ارتباط یا حتی برای استراحت و هضم به کار رود. این همچنین به معنای یاد گرفتن گفتن “نه” است—نه فقط به تعهدات خارجی بلکه به صدای درونی که ارزش را با بهره‌وری معادل می‌داند. استراحت چیزی نیست که بعد از تمام کردن همه کارها به دست آید، بلکه پایه‌ای است که به زندگی معنا می‌دهد.

زمان به عنوان دروازه‌ای به سوی درمان  

زمانی که ما شروع به تنظیم سیستم عصبی خود و زندگی بیشتر به طور عمدی می‌کنیم، زمان شروع به باز شدن می‌کند. لحظات کش می‌آیند. زندگی پرتر و معنا دارتر احساس می‌شود. این تغییر تنها به معنای برنامه‌ریزی بهتر نیست، بلکه به معنای بازپس‌گیری هنر از دست رفته حضور است. با رسیدگی به زخم‌های پنهانی که رابطه ما با زمان را شکل می‌دهند—ترومای روانی، ارزش خود و فشارهای اجتماعی—فضایی برای چیزی عمیق‌تر پدید می‌آید. زمان خود به یک دروازه به سوی درمان تبدیل می‌شود، و یادآوری می‌کند که زندگی‌ای که در تلاش برای رسیدن به آن هستیم، همین حالا در حال وقوع است، در همین لحظه، در همین جا.

 

مقالات مرتبط

میزوفونیا: درک و راه های درمان اختلال صدا بیزاری  

میزوفونیا یک اختلال پیچیده و کمتر درک‌شده است که می‌تواند بر زندگی روزمره فرد تأثیر بگذارد. با این حال، با استفاده از استراتژی‌های مناسب، امکان تشخیص و مدیریت این وضعیت وجود دارد. با درک محرک‌ها، علائم و درمان‌های موجود، افراد مبتلا به میزوفونیا می‌توانند کنترل زندگی خود را به دست گیرند و در دنیای صدا آرامش پیدا کنند.

خیال‌پردازی ناسازگار و دست‌نیافتنی: چگونه اشتغال ذهنی به تخیل، روابط را خراب می‌کند 

نکات کلیدی: – افرادی که درگیر خیال‌پردازی ناسازگار هستند، به‌طور مداوم به دنبال دلایلی برای پایان دادن به روابط خود می‌گردند. -کمال‌گراها اغلب تخیل را…

پاسخ‌ها